مروری بر تاریخ اقتصادی ژاپن از دوران میجی تا کنون
(گردآوری کننده: حسین امینی نیسیانی، فولاد سبا مجتمع فولاد مبارکه)
گروه رسانهای پردازش- در منتهی الیه شرق آسیا، مجمعالجزایری شامل ۶۸۰۰ جزیره کوچک و بزرگ کشوری را تشکیل دادهاند که ژاپن نام دارد که از فورانهای آتشفشانی حاصل شده و از لحاظ مواد معدنی و ثروتهای زیرزمینی از فقیرترین کشورهای جهان به شمار می آید. مساحت ژاپن حدود ۳۷۸ هزار کیلومتر مربع و جمعیت فعلی آن ۱۲۷ میلیون نفر است.
شواهد حاکی از آنست که بشر از اواخر دوران پارینه سنگی در جزایر ژاپن زندگی می کرده و تحقیقات زبان شناختی و فرهنگی در کنار ظاهر فیزیکی بخشی از جمعیت این کشور ،احتمال چند گانه بودن خاستگاه مردم ژاپن و پیوند ژنتیکی با بومیان قاره آمریکا را تقویت میکند اما مهاجرانی که بعدها از طریق کره و چین وارد ژاپن شدند بخش عمده جمعیت این سرزمین را تشکیل میدهند.
معمولا تاریخ ژاپن را به ۷ دوره بزرگ تقسیم می کنند که در اینجا بیشتر دوره پنجم یا عصر میجی (۱۸۶۸ تا ۱۹۱۲م ) مد نظر قرار دارد که تقریبا معاصر با دوران پادشاهی ناصر الدین شاه قاجار در ایران است و در اینجا سعی شده تا علل عبور این کشور از ساختار کشوری منزوی با اقتصادی ضعیف مبتنی بر کشاورزی سنتی به ابرقدرتی آسیایی که در ابتدای قرن بیستم توانست روسیه تزاری را در جنگ شکست دهد و همپای دیگر قدرتهای آن زمان تولیدات صنعتی داشته باشد، مورد بررسی قرار گیرد.
اصطلاح (صلح بزرگ سراسری) عبارتی است که به دوران ۲۵۰ ساله حکومت توکوگاوا (۱۶۰۳ تا ۱۸۶۸م) اطلاق میشود که حال و هوای صلح و آرامش به دلیل سیاست های حاکمان خاندان توکوگاوا بر کشور ژاپن حاکم بود؛ در این دوران کشور بین حاکمان محلی تقسیم شده بود که بصورت خودمختار حکومت می کردند اما در برابر شگون که حاکم مرکزی و از خاندان توکوگاوا بود سوگند وفاداری می خوردند و سالانه مقدار مشخصی برنج به عنوان مالیات پرداخت می کردند. سیاست خارجی شگون بر مبنای منزوی ساختن ژاپن پایه گذاری شده بود و نقش مهمی در ثبات و صلح دیرپای دوره توکوگاوا داشت در آن زمان همه مردم ژاپن از خروج از کشور منع شده بودند و به هیچ بیگانه ای اجازه ورود به ژاپن داده نمی شد مگر شمار اندکی تاجر هلندی و چینی در ناکازاکی، این تدابیر برای بقا و دوام حکومت هم موثر بود هم موفق اما جلو رشد طبیعی اقتصادی و اجتماعی ژاپن گرفته می شد و از پیشرفت صنعتی نسبت به ممالک اروپایی عقب میماند.
ضعف اقتصادی و همچنین تلاش کشور های استعمار گر آن زمان برای ورود به بازار ژاپن باعث تغییرات سیاسی و اجتماعی بزرگی گردید. گروهی از حاکمان محلی که طرفدار رابطه با جهان مدرن بودند به همراه گروهی از سامورایی های ناراضی تصمیم گرفتند شگون را برکنار و قدرت را به امپراطور ارجاع دهند در ژانویه ۱۸۶۷ جلوس امپراطور جوان به نام موتسوهیتو بر تخت سلطنت به رشد و استواری امپراطوری شتاب بخشید هواداران امپراطور در ژانویه ۱۸۶۸ بساط شگونی را برچیدند و فرمانروایی واحدی را ایجاد کردند.
اعتدال سیاسی که در اثر رجعت به قدرت امپراطوری پیش امد نشان داد که بنیاد حکومت تازه لازمه اش تغییر کامل دستگاه سیاسی نیست در حالی که حکومت و نظام خانی و ملوک الطوایفی منحل گردید و حکومت مرکزی به پشتوانه امپراطوری قدرت گرفت ولی باز میشد از بخش اعظم نظام اداری سابق استفاده کرد اولین اقدام رهبران جدید ژاپن جهت نیل به پیشرفت تغییر سیستم آموزشی بود در سال ۱۸۷۲ آموزش اجباری به اجرا گذاشته شد که پس از پنجاه سال از آن تاریخ ژاپنی ها با سواد ترین مردم آسیا شدند نظام آموزشی ژاپن به صورت شش سال ابتدایی و سه سال متوسطه اول و سه سال متوسطه دوم و یا دبیرستان برنامه ریزی گردید که این سیستم تاکنون پابرجاست این نظام آموزشی بر اساس رقابت بین دانش آموزان بنیان گذاری شده و باعث ظهور نخبه ها و روشن فکران در نظام فرهنگی ژاپن گردید. در کنار سیستم آموزشی جدید، استخدام مشاوران خارجی کمک زیادی به توسعه و پیشرفت صنعت و کشاورزی ژاپن نمود در سال ۱۸۷۵ ششصد متخصص خارجی در خدمت دولت ژاپن بودند از کارشناسان آلمانی برای تدریس در دانشگاه ها و مدارس طب جدید استفاده میشد و مشاوران آمریکایی به ایجاد ایستگاه های کشاورزی و شبکه پستی کمک میکردند. همزمان صدها تن از ژاپنی ها نیز برای دیدن و آموختن به خارج سفر کردند.
در زمینه نظامی با توجه به جزیره بودن ژاپن و نیاز به نیروی دریایی قوی از نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا کارشناسانی برای مشاوره درباره ایجاد ناوگان جدید ژاپن و ستاد ارتش پروس مشاورانی برای کمک به نوسازی ارتش دعوت شدند. سیستم ارتش و نظامی گری ژاپن تا قبل از دوران میجی بر دوش سامورایی ها بود که به صورت موروثی اداره میشد خانواده های سامورایی دارای ارج و قرب زیادی بودند و درصدی از مالیات به آنها تعلق میگرفت و معمولا وضعیت مالی خوبی داشتند و ضمناً از کارهای کشاورزی و سخت معاف بودند پس از استقرار حکومت میجی سیستم نظامی کشور ژاپن تغییر کرد و اساس آن بر سربازگیری گذارده شد به همین جهت سامورایی گری کنار گذاشته شد و دولت با پرداخت مستمری به آن ها و سپس بازخرید سامورایی ها نظام ارتش را متحول کرد. شورش های متعددی توسط سامورایی ها بر ضد این قانون انجام گرفت که به شدت سرکوب گردید.
در صنایع تولیدی نیز نخست دولت ابتکار را در دست گرفت و سپس فعالیت بخش خصوصی در پی آن آمد، چنان که در سال ۱۸۸۱ کار میان دو بخش خصوصی و دولتی به یک اندازه تقسیم شده بود دولت با تاسیس و اداره کردن کارخانه ها فعالیت را آغاز کرد. شماری از واحد های دولتی نمونه ای بود برای تشویق استفاده از فنون و شیوه های جدید تولید و شماری دیگر نیز در پاسخ به نیاز های اقتصادی کشور ایجاد گردید. با گذشتن مرحله شروع تحرک صنعتی و سرمایه گذاری های بنیادی، دولت به اندیشه واگذاری کارخانه های دولتی، به استثنای صنایع نظامی افتاد و اعلام شد که کارخانه های دولتی به مزایده گذاشته میشود یکی از این خریداران بزرگ شرکت میتسوبیشی متعلق به ایواساکی بود که در سال ۱۸۸۴ کارخانه کشتی سازی ناگازاکی را صاحب شد.
فروش کارخانه های دولتی نشان دهنده مرحله تازه ای در سیاست اقتصادی بود که در آن کمک ها و سفارش هایی که به بنگاه های خصوصی داده میشد جایگزین مالکیت دولت شد صنایع سنگین با اینگونه حمایت ها به رشد ادامه داد. عوامل دیگر نیز در رشد تاریخی مجتمع های ژاپنی تاثیر داشتند که بعضی از عوامل اجتماعی و سیاسی بودند و بعضی دیگر سرشت اقتصادی و فنی داشتند روحیه ژاپنی در پذیرش سلسله مراتب و رهبری و همچنین روحیه کار گروهی در شرکت های مالی و صنعتی تجلی تازه ای یافت. عمل قدیمی حصر وراثت به پسر بزرگتر که چهره دیگری از روابط خانوادگی بود به این امر کمک کرد که تدوام ثروت خانوادگی محفوظ بماند و زیر مدیریت مداوم وحدت یابد به خصوص که اجازه میداد در صورت لابق نبودن پسر بزرگ تر برای ایفای مسولیت، مدیریت به شخص دیگری انتقال یابد. البته این رشد سریع شرکت های چند رشته ای چهره ای دیگری نیز داشت و آن هم نابرابری ثروت و درآمد در جامعه بود که جامعه را به دو قشر اقلیت ثروت مند و اکثریت فقیر تقسیم میکرد که بعضا باعث جنبش های کارگری و مردم سالارانه میشد که البته به شدت سرکوب میگردید. با رشد و توسعه بازرگانی و تجارت خارجی قشر متوسط نیز مجال رشد پیدا کردند و جامعه ژاپن تا حدودی به سمت تعادل پیش رفت.
گسترش صنایع سنگین تا حدی نتیجه درگیر شدن ژاپن در جنگ بود. جنگ چین و ژاپن در ۱۸۹۵ و روس و ژاپن در سال ۱۹۰۵ موجب جهش اقتصادی شد. هزینه هنگفتی که دولت در مورد اسلحه سازی و کشتی سازی میکرد سرعت موتور اقتصاد را بیشتر کرد و همچنین غرامت دریافتی از چین و تصاحب جزیره تایوان توسط ژاپن هزینههای هنگفت جنگ را جبران میکرد. پس از این پیروزی ها ژاپن برای ربع قرن از نیروی نظامی استفاده نکرد تا انچه در جنگ ها با چین و روسیه به دست امده بود به خطر نیندازد هنگام درگذشت امپراطور میجی در سال ۱۹۱۲ ژاپن در جهان یک قدرت بزرگ شناخته شده بود. اتحادش با بریتانیا تجدید شد و به موقعیت ویژه اش در شمال چین و به الحاق اشکار شبه جزیره کره به آن کشور تن در داده شد. در سیاست داخلی هیات مشاوران امپراطور با نام گنرو که از ریش سفیدان و بزرگان ژاپن تشکیل شده بود کم کم قدرت خود را از دست داد و ژنرال های ارتش با پیروزی هایی که به دست آورده بودند به تدریج جایگزین مشاوران قدیمی شدند.
با شروع جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ اقتصاد ژاپن به شدت تقویت شد چون از یک طرف متفقین قرارداد های فراوانی برای خرید مهمات و استفاده از کشتیرانی ژاپن با آن کشور منعقد میکردند و از طرف دیگر ژاپن فرصت یافته بود سیل صادرات خود را به بازار های آسیایی که از فراورده های غربی تهی مانده بود سرازیر کند. واردات و صادرات ژاپن در طول جنگ جهانی اول سه برابر شد، تولید فولاد و سیمان بیش از صد درصد افزایش یافت و پیشرفت های بزرگی در صنایع شیمایی و برقی به دست آمد. ژاپن نیز نظیر ایلات متحده بدهی های خارجی خود را در طول جنگ تسویه کرد. اما به سبب نظام بانکی کهنه و ابتدایی خود، پول هایی که از بازار های خارجی به ژاپن سرازیر میشد تورم شدیدی به وجود آورد که کنترل آن چند سالی به طول انجامید و باعث شورش های متعدد از طرف کارگران و احزاب کمونیست شد. زلزله ویرانگر ۱۹۲۳ توکیو دست حکومت را برای سرکوب باز گذاشت.
حضور مجدد ژاپن در چین همچنین انقلاب اکتبر روسیه و حضور ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت در شرق آسیا این منطقه را بسیار پر تلاطم کرد. هیروهیتو امپراطور تازه که زمامداریش از ۱۹۲۶ آغاز شد به واسطه نفوذ ژنرال های ارتش سال های بعدی را به یک دوران جنگ و خشونت تبدیل کرد. نکته شگفتانگیز آن بود که کسادی اقتصادهای جهانی در ابتدای دهه ۱۹۳۰ به ژاپن کمتر از غرب آسیب زد. ژاپن برای پیشرفت اقتصادی از مردم پرکار و خستگی ناپذیر برخوردار بود و به کمک کاستن از ارزش پول خود تا سال ۱۹۳۲ خود را از بحران جهانی بیرون کشید اما اینک نیاز به سرمایه و مواد خام از قبیل پنبه، ذغال سنگ، سنگ آهن و نفت از خارج اهمیتی روز افزون می یافت.
ژاپنی ها عقیده داشتند که ادامه موجودیت اقتصادی آن ها و توانایی کشورشان به پیشرفت، به توسعه منطقه منچوری و همچنین به ادامه دسترسی به بازار آمریکا وابسته است. علاوه بر این، برنامه گسترده تجدید تسلیحات که در ۱۹۳۶ آغاز شد و تامین نیاز های نیروی نظامی ژاپن در چین بدون وارد کردن فلزات قراضه و نفت از آمریکا امکان نداشت؛ از این رو فقرمنابع نقطه ضعف ژاپن به شمار می رفت. آگاهی به این ضعف، رهبران ژاپن را در امور نظامی، کسب و کار، دیپلماسی، دیوانسالاری و سیاست در مورد یک هدف متحد ساخت و آن حفظ امپراطوری ژاپن درخاک چین بود. چهار پنجم کل سرمایه گزاری خارجی ژاپن در پایان سال ۱۹۲۹ در چین صورت گرفته بود. ژاپن از دوران میجی، به رغم تمام گفته های بعدی درباره همکاری آسیایی علیه غرب، در جستجوی نقشی تازه به عنوان کشور اصلی ضد امپریالیسم نبود، میخواست به قدرتهای امپریالیستی بپیوندد و پیش بینی می کرد که تمامی جهان میان آنها تقسیم خواهد شد.
با توجه به برداشت رهبران ژاپن از ضرورت های مربوط به شرافت کشورشان، تعارض ژاپن با قدرت های بزرگ اجتناب ناپذیر بود. این زمامداران خود را در موقعیت رهبری ملتی منحصر به فرد با امپراطوری واجد مرتبت خدایی می دیدند. عامل تعیین کننده خط مشی های ملی و سیاست خارجی نه بر اساس سیاستی عقلانی بلکه بر اساس ناسیونالیستی افراطی بود. به عنوان مثال رییس ستاد دریایی ژاپن در سال ۱۹۴۱ بر این مطالب پافشاری می کرد که ژاپن برای وفادار ماندن به روحیه دفاع ملی باید دست به جنگ بزند و میگفت حتی اگر نتوانیم در جنگ پیروز شویم این روحیه ملی دفاع از سرزمین پدری جاودان خواهد ماند و شکوه ملی ما دوباره سر بر خواهد آورد. «روحیه» جنگ طلبی تکریم میشد و زمامداران ژاپن میگفتند ملتی که فاقد این روحیه باشد و علیه بی عدالتی قد علم نکند مستحق افول است.
بریتانیا و ایالات متحده رسماً نسبت به تجاوز ژاپن در چین اعتراض میکردند ولی تا پایان دهه ۱۹۳۰ فکر ایستادگی با قوای نظامی در برابر آن تجاوز مطرح نبود. ارتش ژاپن از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۷ موفق به ادامه دخالت و گسترش نفوذ خود در نواحی شمالی چین شده بود ولی نیروی زیادی وارد نکرده بود تا این که در سال ۱۹۳۷ با درگیری بین نیروهای چینی و ژاپنی بر روی ریل باستانی مارکوپولو جنگ شکل جدی پیدا کرد و ژاپنی ها با اشغال شانگهای حدود یک میلیون سرباز وارد چین کردند. نیروهای ژاپنی به بیرحمانه ترین وضع عمل میکردند، دسته دسته میکشتند، به عنف به زنان تجاوز میکردند و دست به غارت میزدند. در سال ۱۹۴۰ با پیروزیهای آلمان در اروپاجناح طرفدار جنگ در ژاپن تقویت شد و باعث انحلال احزاب سیاسی و شدت استبداد در ژاپن گردید. ژاپن به آلمان نزدیک شد و باعث پیمان سه جانبه بین آلمان، ژاپن و ایتالیا شد و رهبری المان و ایتالیا در اروپا به رسمیت شناخت و در عوض آنها نیز رهبری ژاپن در آسیا را پذیرفتند . روزولت رئیس جمهور آمریکا جهت رام کردن ژاپن حربه اقتصادی را انتخاب کرد و با وضع تحریم هایی از جمله بنزین هواپیما و فلزات اساسی سعی کرد ژاپن را به پای میز مذاکره بکشاند. در بهار ۱۹۴۱ مذاکراتی بین سفیر ژاپن و وزیر امور خارجه آمریکا آغاز شد. از آن طرف ژاپن سعی کرد با حمله به مستعمرات هلند در جنوب شرق آسیا به مواد اولیه دست پیدا کند. فشار های اقتصادی ایالات متحده بیشتر شد و نفت خام را نیز شامل گردید. ژاپن در مذاکراتی که خواهان خروج ژاپن از چین بود به هیچ عنوان کوتاه نمی آمد. پس از به بن بست رسیدن مذاکرات بالاخره ژاپن تصمیم خود را گرفت و در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ به پایگاه پرل هاربر در جزایر هاوایی ایالات متحده حمله کرد و هفت رزمناو که مایه افتخار نیروی دریایی آمریکا بودند نابود شدند و جنگ اقیانوس آرام رسماً آغاز شد. ژاپنی ها چنین استدلال میکردند که قصد دارند به جای امپریالیسم غربی یک حوزه وسیعتر موفقیت و رفاه مشترک در غرب آسیا پدید آورند.
در سال ۱۹۴۲ ژاپنی ها موفق شدند با هزینه ای ناچیز بر نواحی وسیعی از چین دست یابند.آمریکا حمله متقابل خود را در آنسوی اقیانوس آرام, جای که مستقیما سرزمین ژاپن را آماج حمله خود قرار می داد تدارک می دید. بدین سان ژاپن طعم بمباران هوایی را چشید، حملات هوایی دامنه دار، بدون آنکه هدف مشخصی را در نظر داشته باشند موجب ویرانی فراوان خانه های ژاپنی شدند که با وضعی سست و بی دوام ساخته شده بود.
روز ششم اوت ۱۹۴۵ برای نخستین بار سلاح جدیدی به کار گرفته شد که بمب اتم نام داشت و موجب کشتار و ویرانی کامل شهر هیروشیما گردید و بیش از ۷۰ هزار نفر بلافاصله جان سپردند و در همین حدود در اثر تشعشعات اتمی دچار بیماری و مرگ شدند. سه روز بعد در شهر ناکازاکی همین اتفاق تکرار شد؛ در برابر چنین سلاحی ژاپنی ها چاره ای جز تسلیم نداشتند. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ امپراطور هیروهیتو تسلیم بی قید و شرط ژاپن را بصورت رسمی از رادیو اعلام کرد و از مقام الوهیت به پایین آمد. پس از تسلیم ژاپن این کشور توسط نیروهای ژنرال آمریکایی به نام مک آرتور اشغال شد و سعی کرد با اسلوب فرد گرایی خویش جامعه استبدادی ژاپن را به جامعه ای مرد سالار تبدیل کند.
غیر نظامی سازی ژاپن با تصفیه مهم رهبران نظامی و فلج کردن ارتش و نیروی دریایی ژاپن آغاز شد. تصفیه های کوچکتر که هدفشان رهبران امور بازرگانی بود که در توسعه طلبی ژاپن در آن سوی مرز ها نقش داشتند به ۲۰۰ هزار نفر رسید اما امپراطور به دلایل مختلف از جمله حرف شنوی مردم ژاپن از امپراطور و حفظ انسجام کشور معذول نشد که البته امپراطور در اعمال قدرت نیرویهای اشغالگر نیز نقش موثری داشت. در قانون اساسی جدید ژاپن که در سال ۱۹۴۷ تصویب شد، امپراطور نقشی سمبیلک دارد و حکومت به نخست وزیر که منتخب مجلس بود واگذار شد. سیستم دولتی در اولین سال ها به طرق مختلف به پیشرفت صنعت و بازرگانی ژاپن کمک کرد. از همه مهم تر دولت به وسیله سامان دادن به اقتصاد از طریق کنترل درامد و بانک ها و اعطای وام های ارزان با هدف توسعه صنایع از طریق بانک اعتبار نوسازی و بانک صادرات که با تغذیه صنایع باعث رشد سریع آن گردید. حتی سیستمهای دولتی در سال های دهه شصت و هفتاد میلادی به حمایت از صنایع نو پای کشور پرداختند و تدبیر های فراوان برای جلوگیری از واردات جهت رشد صنایع داخلی به کار بسته شد که حتی باعث ایجاد تنش در روابط با امریکا و اروپا در بعد اقتصادی گردید.
از اولین اقدامات دولت پس از جنگ اولویت دادن به صنعت ذغال سنگ و فولاد بود تا انرژی و مواد لازم برای صنایع فراهم شود سپس بخش های دیگر مانند کود شیمیایی، کشتی سازی، خودرو، ماشین آلات، لوازم الکترونیکی و … با موفقیت توسعه یافت. وزارت تجارت ژاپن تشکیل موسسات بزرگ تجاری و صنعتی را تشویق نمود. شرکت هایی نظیر میتسو بیشی و میسویی بار دیگر به کسب و کار برگشتند و مجتمع های بزرگی در صنعت الکترونیک و برق مانند سونی و ناسیونال و کارخانه های خودرو نظیر تویوتا و نیسان ظهور کردند. تامین سرمایه مورد نیاز جهت تشکیل مجدد مجتمع های بزرگ صنعتی مشکل بود و دولت به تنهایی قادر به تامین آن نبود این سرمایه ها از مردم کوچه و بازار ژاپن فراهم شد که همه ساله یک پنجم درامد خود را در بانک ها پس انداز میکردند تا شرکت ها بتوانند با سود کم وام بگیرند که البته در دراز مدت مردم از این رشد صنعتی سود بردند. در این فاصله هزینه های دولتی در مورد مقاصد غیر صنعتی نیز پایین نگه داشته شد.
در شروع دهه ۱۹۶۰ نخست وزیر جدید ژاپن قول داد که ظرف ده سال درامد همه مردم را دو برابر کند. موسسات صنعتی و بازرگانی با سرعتی خارق العاده امکانات رسیدن به این هدف را فراهم آوردند. صادرات کشتی، منسوجات، خودرو، کالاهای الکترونیک در دهه ۱۹۶۰ چهار برابر شد. آثار این توسعه از جزایر ژاپن بسیار فراتر رفت و به دور ترین نقاط جهان رسید، به استرالیا که برای صنعت فولاد ژاپن سنگ معدن فراهم میکرد به خاورمیانه که قسمت اعظم نفت ژاپن را تامین میکرد و آسیای جنوب شرقی که مواد خام دیگر را به ژاپن میرساند.
دولت ژاپن محدودیت ها را ازمیان برداشت و در دهه ۱۹۸۰ تلاش جدی کرد تا بازار های داخلی خود را به روی کالاهای خارجی بگشاید و به این وسیله مانع خصومت بین المللی مخصوصاً از جانب آمریکا شد. علاوه بر آن این محدودبت ها باعث کاهش کارایی و کیفیت محصولات داخلی میگردید. رهبران شرکت های بزرگ ژاپن میخواستند در جهان بهترین باشند. تویوتا و نیسان اتوموبیل سازی را پیش از جنگ شروع کردند و طرح های بریتانیایی و آمریکایی را مورد توجه قرار دادند و از آن تقلید کردند. در ۱۹۵۰ سازندگان اتوموبیل ژاپن کمتر از ۲۰۰۰ خودرو ساختند. در ابتدا ژاپنی ها با سازندگان اتوموبیل در غرب توافق کردند که از طرح ها و تکنولوژی آن ها استفاده کنند و پس از آن به مطالعه در کارخانه های آمریکا پرداختند. در ۱۹۷۰ ژاپن توانست پنج میلیون خودرو تولید کند و به این ترتیب برای مشتریان غربی چیزی فراهم آورد که قیمت آن بسیار ارزان تر از تولید خودشان بود. از ۱۹۹۰ به بعد سازندگان ژاپنی قرارداد هایی در جهت عکس موافقتنامه های اولی تدارک دیدند، به این معنا که در صدد برآمدند تکنولوژی خود را به کارخانه های اتوموبیل سازی درمانده انگلیس انتقال دهند ؛ از جمله کارخانه روور در برینگهام بود که با هوندای ژاپن ارتباط برقرار کرد.برای از بین بردن رنجش کشور های خارجی و همچنین به منظور آنکه از صادرات ژاپن جلوگیری نشود، شرکت سونی و غولهای خودرو ژاپنی کارخانه هایی در ایالت متحده و اروپا ایجاد کردند. ژاپن از لحاظ فنی بر تولیدات غرب، از دوربین گرفته تا انواع دستگاه های الکترونیکی پیشی گرفتند. در ژاپن با بهره گیری از سرمایه گذاری های سنگین، کار سخت، صرفه جویی فراهم آمده از تولید انبوه و برخورداری از یک بازار صادرات جهانی ژاپن موفق شد به سرعت نیروی تولید خود را افزایش دهد به طوری که کالاهای بهتر و بمراتب ارزانتری تولید شود. در ژاپن برای بهبود کیفی کالاها، برای مقدم بودن در زمینه های تحقیقاتی و طراحی و شیوه های تولیدی، جنگی مستمر جریان دارد.
در قرن بیست ویکم تنها چند صنعت است که ژاپن در آن برتری نداردکه یکی از آن ها هواپیما سازی است که برتری در اختیار شرکتهای آمریکایی میباشد ولی ژاپنیها در تلاش برای تصاحب این صنایع نیز هستند. در سالهای اخیر بیشتر درامد آن کشور را صادرات تکنولوزی تشکیل داده و بیشتر کارخانه های تولیدی محصولات با برندهای ژاپنی به خارج از این کشور منتقل شده است. تولید سرانه ناخالص ملی در ژاپن ۱۹۵۰ میلادی ۲۰۰ دلار بود که در ۱۹۹۰ به ۲۷۰۰ دلار رسید. حفظ محیط زیست و استفاده از انرژی های پاک از الویت های این کشور محسوب می شود و توانسته ژاپن را به الگویی جهانی تبدیل نماید.
بعضی از منابع:
۱-شناخت ژاپن، جون لیوینگستون،ترجمه احمد بیرشک، تهران ۱۳۷۵،انتشارات خوارزمی جلد یک و دو
۲-جهان در قرن بیستم، جان گرنویل،ترجمه جمشید شیرازی،تهران ۱۳۷۸، انتشارات فرزان
۳-ژاپن چگونه ژاپن شد،میر باقر مدنی،تهران ۱۳۹۹،انتشارات تمدن علمی
۴-تاریخ تجدد ژاپن، هاشم رجب زاده،تهران ۱۳۹۶،انتشارات جهان کتاب
۵-ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ،پال کندی،ترجمه ناصر موفقیان،تهران ۱۳۷۰،انتشارات انقلاب اسلامی